۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

cookiewise

فکر نمی کردم "آپارتمان" بیلی وایلدر انقدر واسه م لذت بخش باشه. از نگاهِ دقیق ِ وایلدر به مردها و نگاهِ دقیق ترش به زن ها خیلی خوشم اومد. سی دقیقه ی اولِ فیلم غوغا بود! فکر می کنم یکی از دلایلی که خیلی از این فیلم خوشم اومد این بود که تقریباً تمام حرف های وایلدر را با تمام وجودم درک کردم و فهمیدم. و اینکه فکر می کنم تهرانِ سالِ هشتاد و هشت، تازه دارد به نیویورک سال 1960 نزدیک می شود.
یک هشدار به فمینیست های عزیز! بعد از دیدنِ این فیلم احتمالاً به یکی از طرفدارانِ چندهمسری بدل خواهید شد.
این "از لحاظِ ..." یا همان "..wise" گفتن هایِ جک لمون تا آخر فیلم منُ به خنده می انداخت. (در طول فیلم، به جای سه نقطه کلماتِ مختلفی گذاشته می شد.)
یه چیز دیگه که خیلی باحاله: تو کمدی هایِ کلاسیک تا اواخر فیلم اوضاع خیلی خرابه و همه چی به هم ریخته. اما ناگهان در عرض سه دقیقه (این که میگم سه دقیقه اغراق نیست؛ واقعاً سه دقیقه!) همه چی از این رو به این رو میشه و اوضاع گل و بلبل میشه و احتمالاً عاشق و معشوق تا آخر عمر در کنار هم زندگی می کنند. فیلمایی که همین الان به ذهنم می رسه، مثِ: "آقای اسمیت به واشنگتن می رود"، "یک شب اتفاق افتاد"، "بعضی ها داغشو دوست دارن" و همین "آپارتمان" همه شون همینجوری بودن. نکته ی جالب این وسط اینه که تماشاگر (چه ما که سال 2009 پای کامپیوتر هستیم و چه تماشاگر آمریکایی ِ دهه ی شصت) هیچکدوم به این فکر نمی کنیم که مثلاً چرا "شرلی مک لین" یهو از پیش اون یارو فرار کرد و اومد پیش "جک لمون" و یا چطور عین همین اتفاق برای "کلودت کالبرت" و "کلارک گیبل" در "یک شب اتفاق افتاد" افتاد. خب دیگه، مثِ اینکه خیلی داره می افته. خلاصه اینکه خیلی خوشم اومد. ده از ده و از این حرفا.

هیچ نظری موجود نیست: