۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه
استن لازاریدیس
۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه
پاشو عروسک! پاشو حرف بزن!
۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه
هیچ چیز هیچ وقت
mifami chi migam? delam nemikhad Bshtar azin toZh bedam
۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه
انشای تابستانی
یه خونه ی نسبتن قدیمی بود که ما از همون اول رفتیم تو یه اتاقی که معلوم بود اتاق تمرینه. بیشتر از ده تا گیتار، به اضافه ی یک درام و کلی عکس و پوستر از راجرواترز گرفته تا خود رضا یزدانی به چشممون خورد. با توجه به اینکه اون رضا یزدانی بود و ما، ما بودیم و معمولن در این جور مواقع طرف خیلی خودشُ می گیره، اما این دفعه برخورد آقای مشهور بد نبود.
چندتا از ترانه های دوستمُ خوند و لا به لاش گفت که یغما گلرویی ممنوع الکار شده و ما فهمیدیم که خبر ممنوع الکار شدن پنجاه و چهار ترانه سرا یه خبر جدی بوده. دو خط اول از یه ترانه رَُ که خوند، جوری که انگار خودش یکی از مسئولان اداره ی سانسوره، گفت این مجوز نمی گیره! میگن سیاه نمایی داره! یه جایی هم گفت که اگه بخواد تنظیم های آهنگاشُ عوض کنه و دُز ِ گیتاربرقی شُ ببره بالا، دیگه به کاراش مجوز نمی دن و ادامه داد که اون ترانه ها که سیاسی بود و مجوز می گرفت، زمان خاتمی مجوز می گرفت و الان عمرن! بعدشم دوستم یه برگه رُ امضا کرد و ترانه شُ به آقای رضا یزدانی واگذار کرد و از اونجا که اون رضا یزدانی بود و ما، ما بودیم هیچ حرفی از پول و اینا به میون نیومد و ما شاد و خندون باهاش خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون. این بود خاطراتِ ما از چند دقیقه همنشینی با رضا یزدانی.
۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه
قلیونای قاجاری
کنسرتِ پنج شنبه ی رضا یزدانی تویِ اریکه ایرانیان خیلی خوب بود. برخلاف کنسرتِ قبلی سالن تقریباً پر شده بود. رضا یزدانی و گروهش با حدود چهل و پنج دقیقه تاخیر به روی سن اومدن که این وسط، حضور یک گیتاریستِ بسیار جوان خودنمایی می کرد. یغما گلرویی، شهره سلطانی و یکی دو نفر دیگه که یادم نیست بین جمعیت بودن. نکته ای که بیش از همه منُ به وجد آورد تنظیم های شنیدنی ِ آهنگ ها بود که کاملاً با تنظیم های آلبوم فرق می کرد و و تفاوت عمده ش، حضور بسیار پُررنگ تر ِ گیتار الکتریک بود. البته از قرار معلوم، اگه بخواد آلبوم هاشُ با همچین تنظیم هایی بیرون بده، باید خوابِ مجوز رُ ببینه! سه تا آهنگم از آلبوم ِ جدیدش خوند که هرکدوم به نوبه ی خودشون شنیدنی بودن. "نگرانِ خودمم" با یک ریتم عالی همه رُ به وجد آوُرد. "حس ِتاریخ" هم با اینکه تنظیم نشده بود و با سولوی پیانو اجرا شد، اما با اون شروع استثنایی ش سالن رُ غافلگیر کرد. من نمی دونم این یغما گلرویی تا کجا قراره پیش بره لعنتی:
تموم ِ حس ِ تاریخُ، تویِ برقِ چشات داری!
شبیهِ دخترک هایِ، تو قلیونای قاجاری!
شکوهِ قدرتِ مادی! غم تاراج ِ تیموری!
چقد نزدیکِ نزدیکی! چقد از دیگرون دوری!
چون این دو بندُ همون موقع حفظ کردم، به درستی ِ مصرع ِ "شکوهِ قدرت مادی" کاملاً شک دارم. ترانه ی جدیدِ آخر هم "خلیج فارس" بود که فکر نمی کردم انقدر جذبم کنه. یعنی راستشُ بگم اسمشُ که شنیدم خورد تو ذوقم، اما خودِ ترانه اصلاً لوس نبود. هم لحنش جالب و تازه بود و هم یه جوری شعار نداد که آدم بالا بیاره. خلاصه یه جوری بود که من ِ وطن ناپرست هم شروع کردم به زمزمه با رضا یزدانی. در آخر باید اضافه کنم که دلم می خواد برم بگیرم این یغما گلرویی رُ خفه کنم!!!